دهرآشوب

متن مرتبط با «بزم» در سایت دهرآشوب نوشته شده است

بزم

  • آفتاب ازغرب طلوع كرده بود. آب  موج داشت و آنقدر آبي رنگ كه فيروزه حالْ شده بود. در زيرش جرياني سرخ برقرار بود. موج آب ها بر موج گوره ها ملاقات داشتند. آب ها و آتش ها. عايدي از اين ملاقات چون دخان و دودي نبود. لباسش يك دست سفيد بود. چشمانش يك دست سرخ با شعاعي قهوه اي. سرش را بر آب برد و ازآتش نوشيد. چشمانش سرخ و سرخ تر شد گويي اين خود شعله است. از سرخي، لباس سفيدش اندك اندك، متغير گشت وكتف هايش سرخ ملايم شد. سري بلند كرد. قدمي برداشت و جا به جا شد.لباس يك دست سياهش را در آورد. آب دهانش همچون روزهاي ديگر، وقتي پر تنش مي شد و اضطراب، جوشش مي گرفت، از گوشه ي لبهاي سرخ,بزمجه,بزم,بزم مهستی و ستار,بزم هایده,بزمی بزم,بزم حمیرا,بزم خصوصی خوانندگان قدیمی,بزم های عاشقانه,بزمجه غول پیکر,بزمجه ایرانی ...ادامه مطلب

  • جدیدترین مطالب منتشر شده

    گزیده مطالب

    تبلیغات

    برچسب ها