گزنده

ساخت وبلاگ
 

خیلی وقت هست که به حقیقت با هجوم اش فکر می کنم و چند وقتی هست که ذهن را یک دانسته ای می جنباند که بنویسمش اما تا همین امشب هم نشده به نوشتن اش چون هر بار که به آن فکر می کنم، چنان درگیراش می شوم که از نگارش اش باز می مانم.شاید شد که نوشتم اش.

اما گزندگی.چه کسی حاضر است تاب بیاورد که گزیده شود اما آنچه هست را بداند نه آنچه که باید بداند؟ دانستن آنچه هست گزاف و گران.باید بهایش را نقدا بپردازی اما آنچه باید باشد فریبی بیش نیست که اکثرا به دنبال این قسم اخیر اند چون خود را با آن تسکین می دهند و اصطلاحا ماله می کشند بر هرآنچه هست و خلوص و خلاص هست را به انزوا و کتمان سوق می دهند.به من در حالی که عصبانی بود گفت زبانت نیش دارد و می چزاند.گفتم اری حقیقت گزنده است گزنده!

از من نخواه که برایت بزک باید ها را کنم. پس حقیقت را برای اش پیکش کردم که شاید روزی که برای اش آنچه ناپیداست، پیدا شد تنفر اش از من به حب گراید.

حقیقت امشب مرا گزید.امیدوارم تاب بیاورم اش.

دهرآشوب...
ما را در سایت دهرآشوب دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : dahrashooba بازدید : 63 تاريخ : دوشنبه 21 آبان 1397 ساعت: 0:07