تحلیل ابهام

ساخت وبلاگ

 

در کش و قوس قرار دارم. کششی بی وقفه مرا به تحلیل و تدریج ام می برد. چنان که قلبم را به خود فرا خوان می دهد که تماما هیاهو ست. چیزی که نمی دانم چیست؟ تنها می دانم که می گوید بیا و نمان.

زیر پایم را سست می کند. چنان تحلیلم می برد که اولین معاشقه ات را یادآورم می کند. فراز و فرودی که ثانیه ها را در هم می تند و ضرب می کند.

انجا سلبستان است. هیچ چیز در آنجا روشن نمی زند.هیچ کس بر هیچ چیزاش نمی چربد.

انجا ابهام سردی است.

امکان. 

این جذبه ی امکان و ابهام است که اساس رنج انسان را ساخته و او را بس گداخته.

آنجا یک راز است و شاید هم چند راز و یا شاید هم رازهای در هم تنیده!

همه این امکان و ابهام تو را با سردی مواجه می کنند و به گرمی و هیاهو می خوانند تا که برسی به همان نقطه ی گرم، در ضرب چند ثانیه چنان سردما زده می شوی و رانده که  ناگزیر می‌شوی و کوچ می کنی و خیز دیگری برای ترک این سرما برمی داری و به سمت گرمایی می روی

 و این تذنیب به دنبالت هست تا؟ 

نمی دانی.  

در نهایت چشمت که باز شود می بینی عقبت را و می گویی چه مادام در حرکت بودم!

اگر دست پر توان “ضرورت” شیخ مقتول شهاب الدین از سرم برداشته شود، به قول هایدگر این راز و یا بقول ابن سینا این امکان و یا به قول دهر این ابهام  سرد را طی می کنم و به سمت سوسویی می روم.

همین جا بمانید.

نمی دانید که چه تحلیل درد آور و شوق انگیزی ست.

بمانید.

شاید که دهی باشد

یا ناری که می روم و می آرومش.

شاید گرم شوید.

دهرآشوب...
ما را در سایت دهرآشوب دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : dahrashooba بازدید : 41 تاريخ : سه شنبه 6 اسفند 1398 ساعت: 3:17